جدول جو
جدول جو

معنی شیلان کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

شیلان کشیدن
گستردن سفرۀ طعام
تصویری از شیلان کشیدن
تصویر شیلان کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
شیلان کشیدن
(خِ فِ وَ دَ / دِ کَ دَ)
اطعمه فراوان فراهم کردن دعوت عده کثیر یا عام را. عده کثیری را اطعام کردن. (یادداشت مؤلف). گستردن سفرۀ طعام. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). تکلف بسیار در مهمانی کردن. به مناسبت امور خیری از قبیل عروسی یا جشن و سروری نظیر ختنه سوران و ولیمۀ حج و نظایر آن با تشریفات بسیار از مهمانان پذیرائی کردن و مجلسی بسیار آراسته و باتکلف ساختن. (فرهنگ لغات عامیانه) ، صورت قابهای طعام را کشیدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گر مسرفی به رنگ مصور ندیده است
بر طاق خانه اش زده شیلان کشیده است.
سلیم (از آنندراج).
، استفادۀ تام از مال و نعمتی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شیلان کشیدن
گستردن سفره طعام، استفاده تام از مال و نعمتی کردن
تصویری از شیلان کشیدن
تصویر شیلان کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
پیمانه کشیدن. باده نوشیدن. صاحب آنندراج آرد که در شعر ذیل از محمد زمان راسخ:
ز سرها سجدۀ طاعت بریده
ز هر پیمانه پیمانی کشیده.
به معنی گرفته آمده و اما غریب است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ سِ پُ دَ)
کشیدن غلیان. رجوع به غلیان شود
لغت نامه دهخدا
(صَ حَ / حِ بَ کَ دَ)
خویشتن را جمع کرده پس رفتن از برای جستن و این در گوسفند سرزن ظاهر است. (آنندراج). دورخیز کردن. خود راجمع کرده پس رفتن برای برجستن. (غیاث) :
گر سپند آسا ز آتش می گریزم دور نیست
میکشم میدان که خود را زود بر آتش زنم.
ملاعبداﷲ فیاض.
برگشته بختیهای ما میدان دولت میکشد
از کجکلاهی دم زند بختی که واژون میشود.
محسن تأثیر.
چون مصور صورت آن دست و چوگان می کشد
میرود از خویش و پندارم چو میدان می کشد.
محمدسعید اشرف
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ مِ تَ)
خسارت کشیدن و قبول خسارت کردن. (ناظم الاطباء). خسارت دیدن. آسیب دیدن. گزند یافتن. زیان دیدن:
خاقانی ار زبان ز سخن بست حق اوست
چند از زبان نیافته سودی، زیان کشد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 763).
دیوان میغرنگ سنان کش چو آفتاب
کز نوک نیزه شان سر کیوان زیان کشید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
پیمانه کشیدن شراب خوردن: ز سرها سجده طاعت بریده ز هر پیمانه پیمانی کشیده. (محمد زمان راسخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیان کشیدن
تصویر غلیان کشیدن
تدخین غلیان کشیدن غلیان و دود کردن تنباکوی آن
فرهنگ لغت هوشیار
خود را جمع کرده پس رفتن از برای جستن (چنانکه گوسفند سر زن کند) : گر سپند آساز آتش میگریزم دور نیست میکشم میدان که خود را زود بر آتش زنم. (عبدالله فیاض)
فرهنگ لغت هوشیار